شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و سوم
زمان ارسال : ۱۶۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
سرم رو بالا آوردم لبام از وحشت می لرزید و قلبم تند تند می زد عرق سرد از کمرم سرازیر شد.
با صدایی که وحشت در اون بی داد می کرد لب زدم:
-منظورت چیه؟
جفت آرنجاش رو روی میز زد به سمتم خم شد و با صدای ترسناکی گفت:
-می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Camlia
00..💸..💸..💸